از دل این شعله چو داغ صنم افروخته ایم


آتش بتکده را در حرم افروخته ایم

شب غم تا به عدم راه برد دلبر کام


آتشی راه به راه عدم افروخته ایم

موسی آرید به این دیر که ارباب نظر


آتش طور ز روی صنم افروخته ایم

سجدهٔ برهمن این جا نه حرام است، بیا


که صد آتشکده در کنج غم افروخته ایم

ما ملامت زدگانیم که در گوشهٔ غم


آتش دل همه از داغ هم افروخته ایم

کی بر اهل کرم روی طلب زرد کنیم


ما که از جرعهٔ جام کرم افروخته ایم

گشته ایم از سخن پیر مغان روشن دل


به فروغ نفسش جام جم افروخته ایم

ما به هر غمکده، عرفی، که گذر داشته ایم


شمع مقصود ز یمن قدم افروخته ایم